انعکاس...

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۲
  • ۰

_ من ساده مینویسم. ساده حرف میزنم. ساده فکر میکنم. ساده میپوشم. ساده هم زندگی میکنم. کلأ سادگی رو دوست دارم. به نظر من همه خوبن مگه خلافش ثابت بشه که باز اون بد بودنشون هم به من چندان ربطی نداره (مگر در مواردی که همه باید اهمیت بدیم). اگه کسی بِهِم بدی کرد، ناراحت میشم، شاید خیلی هم ناراحت بشم اما ساده میبخشم و آروم رد میشم چون میدونم خدا حواسش هست. چون ایمان دارم دیر یا زود، هرکس نتیجه کارهاش رو میبینه.

چند روز پیش شنیدم که یه پدربزرگی میگفت: یه روز به خودمون میایم میبینیم چقدر کارِ خیر سرِ راهمون قرار گرفت و ما راحت رد شدیم از کنارشون. از اون روز دارم با دقت نگاه میکنم که ساده از کنار کارهای خوبی که سر راهم قرار میگیره و میتونم انجام بدم، نگذرم.

_ انگار این روزا دنیا یکم بیشتر از همیشه داره سخت میگیره. درسته خوش نمیگذره اما باید خوش بود که میگذره. شبا حوالی همین ساعت ها میام توی اتاقکی که به اصرار خودم گوشه ی حیاط برام ساختند تا هم بتونم تا هر موقع خواستم با لامپ روشن بیدار بمونم، هم بمونه واسه روزایی که دلم تنها بودن و دور از هیاهو بودن میخواد.

این یکی دو ماهی که هوا سرد شد، نمیتونستم ازش استفاده کنم چون گاز کشیدن سخت بود و پر دردسر. یکم فکر کردم و پیشنهاد کرسی رو دادم و خب استقبال شد. این شبا دارم نشستن زیر کرسی و بافتنی بافتن رو تجربه میکنم که وسطِ این همه شلوغی و زندگی آپارتمان نشینی، خوشمزه ست و دلنشین. میخوام بگم با دو تا تغییر ساده و کوچیک، میشه زندگی رو یه مدل دیگه تجربه کرد که کنار سختی هایی که هست، حداقل حالمون خوب باشه.

  • Berkee 🌿