انعکاس...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • Berkee 🌿
  • ۱
  • ۰

پانتومیم

دوستی گفته بود غیرقابل تحمل ترین آدم ها اون هایی هستن که حرف نمیزنن و انتظار دارن از رفتارشون بفهمیم چرا ناراحتن!

ممکنه اشتباه باشه اما در جوابش نوشتم برای من حالت های مختلفی داره:
اولین حالتش اینه که همیشه فکر میکنم اگه طرفم براش مهم باشه و حداقل ترین شناخت ها رو از من داشته باشه، پس خودش میفهمه ناراحتم و به واسطه ی اون دنبالِ دلیلش میگرده و اگر پیدا نکرد، میپرسه.
حالت دوم این هست که من از کسی ناراحت میشم و خودِ اون شخص چندان برام اهمیتی نداره (حداقل توی اون مقطع زمانی) یا اهمیتش رو کم کم به دلایل مختلف از دست داده؛ پس در مورد ناراحتیم هم حرفی بهش نمیزنم.
سومین حالتش هم اینه که اون آدم انقدر برام مهمه که بخاطرِ حفظ شدنِ احترام های بین مون و حتی بخاطرِ اینکه اون رو ناراحت یا خجالت زده نکنم، چیزی نمیگم تا شاید خودش بفهمه و بعد اگر متوجه نشد، توی یه زمان مناسب، وقتی که ناراحتی من کمتر شده و اونم توی شرایطِ مناسبیه، با حالِ خوب میگم تا متوجهش کنم. (حالا ممکنه توی این فاصله ی زمانی یکم سرسنگین بشه رفتار دو طرف اما خب به حفظ شدنِ احترام بین شون می ارزه به نظرم)

  • Berkee 🌿
  • ۰
  • ۰

روزهای مبادا

جا مانده ام در این شب یلدا بدون تو
راهم نمی دهند به فردا بدون تو

دل می کشم فقط به سر انگشت یخ زده
بر شیشه ی پر از مهِ دنیا بدون تو

دردی ست بی شکایت و مرگی ست بی شکوه
این زنده ماندنِ منِ تنها بدون تو

حسرت گداز یک نفس راحتم که آه...
قسمت نبود با تو و حاشا بدون تو!

حق داشتی ندیده بگیری تو هم مرا
دنیای من نداشت تماشا بدون تو

زار و نَزار می گذرد روزگار من
تقویم روزهای مبادا... بدون تو...

محمدمهدی سیار

  • Berkee 🌿

قیامتست

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • Berkee 🌿
  • ۰
  • ۰

از جنید بغدادی پرسیدند؛ دل خوش کی بود؟
گفت: آن وقت که او در دل بود.

  • Berkee 🌿
  • ۰
  • ۰

وادی دوازدهم

توی دعای عرفه دوازده بار اومده "لا اله الا انت سبحانک انی کنت من..."

این ها دوازده تا وادی هستند که اولیش شکستنِ نفس هست و آخریش توحید در محبت! این وادی آخر، همون وادی مقدس طُوی هست. وادی طُوی، وادی توحید در محبت، یعنی کسی توی قلبت در کنار خدا قرار نگیره و همه یه پله پایین تر باشند. واسه مشخص شدن حساسیت و سختی های این وادی سه تا مثال میشه زد:

۱- حضرت عیسی که به دنیا اومدند، وقتی گریه میکردند، چون حضرت مریم شیر نداشتند که به بچه بدند، از خدا طلب غذا و آب کردند و خدا براشون از درخت خشکیده خرما و از زیر پاشون آب قرار داد. یک روز حضرت مریم از خدا میپرسند که چی شده؟ چرا اون موقعی که من تنها بودم و توی محراب عبادت میکردم، برام غذا و میوه میفرستادی اما حالا باید خودم طلب کنم؟ چرا رفتارت با من عوض شده؟
خداوند میگه چون رفتار تو هم عوض شده؛ قلبت دیگه جایگاه من به تنهایی نیست! که همینجا حضرت مریم توبه میکنند و خدا برای پذیرفتن توبه شون میگه که باید با عیسی بری داخل شهر...

٢- حضرت موسی با همسر و فرزندشون داخل یه بیابانی بودند. برای جلوگیری از حمله ی گرگ، حضرت موسی میرند هیزم جمع کنند تا آتش درست کنند. بین راه خدا شروع میکنه به صحبت کردن باهاشون ولی ایشون حواسشون صد در صد پیش خدا نبوده. خدا صبر میکنه، صبر میکنه، اما بالاخره از حضرت موسی میپرسه چرا حواست نیست؟ حواست کجاست؟ حضرت میگن زن و بچه م وسط بیابون هستند، از ترس اینکه "ممکنه" گرگ بهشون حمله کنه، حواسم پیش اوناست!

٣- وقتی حضرت ابراهیم بعد از سال ها پسرشون رو میبینند، چنان اسماعیل رو به آغوش میکشند و از دیدنش لذت میبرند که باز اینجا هم ایشون از این وادی فاصله میگیرند و وقتی توبه میکنند، خدا برای پذیرفتن توبه شون، ایشون رو با ماجرای قربانی کردن حضرت اسماعیل امتحان میکنند.

اما بیایم سراغ امام حسین؛ میشه گفت کربلا همون وادی طُوی ست. امام حسین نه تنها لحظه ای از این وادی فاصله نگرفتند، بلکه توی روز عاشورا، هر لحظه برای خدا، با رضایت، یکی از عزیزانشون رو (جلوی چشم اعضای خانواده شون) تقدیم کردند...!

 

+ خیلی خلاصه وار و نقل به مضمونه.

  • Berkee 🌿
  • ۱
  • ۰

محبت (جزوه نویسی)

پیامبر فرمودن هرکس اندازه ی سر سوزنی حضرت علی را دوست بدارد، خداوند او را به جهنم نمی برد.
دوست داشتن حضرت علی میشه ولایت و ولایت یعنی محبت همراه با اطاعت.

حالا چند نوع محبت داریم!
رأفت و رحمت: محبتی که خودخواهانه نیست، دوست داشتن کسی بخاطر خودش نه بخاطر خودمون. مثل محبتی که خدا نسبت به بنده هاش داره.
مودت: محبتی که ابراز میشه. مثل محبت به اهل بیت.
عشق: محبتی که خودخواهانه است.

+ از حضرت علی میپرسن شما چطوری به این مقام رسیدین؟ ایشون میگن من با مراقبت از قلبم علی شدم و این یعنی همون محبت.

  • Berkee 🌿

_ کاش نخوایم با موردِ قضاوت قرار دادنِ دیگران، حرف همدیگه رو تأیید کنیم!

_ ماها خوب بلدیم حرف بزنیم ولی پای عمل که میرسه میلنگیم اغلب!

_ جایی که بود و نبودم فرقی نکنه؛ نبودنم رو انتخاب میکنم که به بودنم احترام گذاشته باشم.

_ یه موقع هایی به خودت میای میبینی، همیشه واسه همه وقت داشتی ولی الآن هیچکس واسه تو وقت نداره... بهترین کاری که میتونی بکنی، اینه که سکوت کنی و سکوت. شاید یه روزی، یه جایی، دوباره یادت افتادن!

_ بعضی وقتا با تعریف و تمجید های بیش از حد و غیرواقعی از افراد، باعث میشیم اونا دست از تلاش برای بهتر شدن بِکشن چون فکر میکنن تلاش شون کافی بوده و نهایت رضایت ما همینقدره.

_ اینکه بعضی از آدما با وقاحت دروغ بگن و تو بخاطر از بین نرفتن حرمت ها یا بخاطر نشکستن غرورشون، اون دروغ رو به روشون نیاری و از طرف اونا احمق فرض بشی خیلی سخته! بخاطر همین همیشه فکر میکنم دروغ گفتن همه ی بدی ها رو باهم داره. از بی احترامی و توهین به شعور طرف مقابل گرفته تا به وجود اومدن احساس بی اعتمادی و بی تفاوتی!

_ کاش جرأت دیدن خودمون از بیرون رو داشته باشیم.

_کاش یاد بگیریم بین شوخی هایی که میکنیم، عنصر احترام رو لگدمال نکنیم!

  • Berkee 🌿
  • ۱
  • ۰

پندهای برادر

برادر میگه چرا تو دلت مثل گنجیشکه؟ بازم خودش ادامه میده تو دنیایی که پر از کرکسه، جایی برا گنجیشکا نیست!

بهش میگم اینا رو از کجا خوندی اومدی به من میگی؟

میگه من یه ذهنی دارم که میتونم خلق کنم. میخندم و میگم باشه...

از اینا که بگذریم؛ میخوام بگم جدی چرا بعضی هامون این اندازه بی رحم شدیم؟ چرا از آدما استفاده ی ابزاری میکنیم؟ چرا از مهربونی آدما سوء استفاده میکنیم؟ چرا بی توقع خوبی کردن اینقدر عجیبه برا بعضی هامون؟

با کی داریم لج میکنیم؟ اصلأ براچی فیلم میبینیم، کتاب میخونیم یا به سخنرانی ها گوش میدیم؟ غیر از اینه که یاد بگیریم؟ یاد میگیریم که چی بشه؟

اگه قرار نیست چیزایی که یاد میگیریم رو از فیلتر ذهن و عقایدمون عبور بدیم و اون بخش های درستش رو تو زندگی هامون به کار ببریم تا دنیا برا خودمون و دیگران قشنگ تر بشه، پس اصلأ براچی اومدیم به دنیا؟ قراره فقط بخونیم و بشنویم و رد بشیم؟ یا قراره یه اثرِ خوبی از خودمون بجا بذاریم؟

شاید این حرف ها خیلی ساده و پیش پا افتاده باشن اما وقتی هنوز بی توقع و بی بهانه خوبی کردن بین همه مون جریان نداره و حتی گاهی اوقات با حرف ها و رفتارهامون زخم میزنیم بِهَم، به نظرم هنوز فایده ای نداشته.

  • Berkee 🌿
  • ۱
  • ۰

خوش بینی

میشه رفت کوه و تو مسیر صعود با دیدن افراد، فقط به تیپ و قیافه و شاید نسبتشون باهم فکر کرد و قضاوت کرد و تمام مسیر رو نوچ نوچ کرد، یا میشه با دیدنشون به این فکر کرد که آفرین، چقدر مردم سحر خیزی داریم. به نظرم این موضوع کاملأ ارادیه و برمیگرده به نوع نگاهمون. اینکه خودمون بخوایم خوب ببینیم یا بد.

و چیزی که کاملأ بهش رسیدم اینه که آدم های خوشبین با خوش بینیشون میتونن بعضی از تقدیرات خدا رو عوض کنند.

یه موقعی این داستان رو شنیده بودم؛ یه خانومی همسرش برای کار میره راهِ دور و شبش خواب میبینه که ستون خونه ش ریخته. پا میشه میره در خونه ی پیامبر و خوابش رو تعریف میکنه و تعبیرش رو میخواد. پیامبر میگن نگران نباش شوهرت به سلامت با جیب پُر از پول برمیگرده و خب همین اتفاق هم میفته. بار دوم که شوهرش میره سفر، بازم همون خواب رو میبینه و باز پیامبر همون تعبیر رو براش میکنن و دوباره همون اتفاق میفته. دفعه ی سوم هم به همین شکل خواب میبینه. وقتی میره در خونه ی پیامبر رو میزنه، همسرِ پیامبر میان میپرسن که ماجرا چیه و چیشده؟ اون خانوم خوابش رو تعریف میکنه و همسر پیامبر تعبیر میکنن که شوهرت میمیره. زن با ناراحتی میره پیش پیامبر و میگه من خوابم رو تعریف کردم واسه همسرتون و اینطوری گفتن. پیامبر با تعجب میپرسن که همسرم خوابت رو تعبیر کردن؟ زن میگه بله و همینجا پیامبر میگن، نباید اینطور تعبیر میکرد ولی حالا که تعبیر کرده، اتفاق میفته. و دقیقأ هم همسر اون خانوم میمیره و از اون سفر برنمیگرده!

چندسال پیش وقتی پیش نماز مدرسه واسمون این داستان ها رو تعریف میکرد شاید به نظرم خیلی ساده میومد اما الآن که باز یادآوریشون میکنم، میفهمم در عینِ سادگی خیلی عمیق بودن. و به نظرم همین داستان مصداق خوبیه برای جمله ی قبلش.

  • Berkee 🌿