جناب برادر برای اِن اُمین بار داره سریال مختارنامه رو میبینه. میگم تو خسته نشدی؟ آخه چند بار میبینن یه سریال رو؟
میگه اگه چهل بار هم این سریال رو ببینی، هربار میتونی ازش چیز جدید یاد بگیری. میگه مثلأ اگه صد بار هم سکانس خنده دار شوق پرواز رو ببینی، هر صد بارش رو میخندی. چرا؟ چون خوب دراومده. (فراستی طور میگه با همون اعتماد به نفس!)
و ادامه میده که اصلأ میدونی من چرا چند بار یه فیلم رو میبینم؟
میگم حتمأ برا اینکه از گهواره تا گور دانش بجویی. میخنده میگه نه!
میگم حتمأ برا همون چیزای جدید که یاد میگیری. میگه نه!
میگم پس چرا؟
میگه من بارِ اول فیلم رو میبینم که ببینم فیلم میخواد چی بگه. بار دوم و سوم هم بازم بخاطر حرف فیلم میبینمش. ادامه میده که اگه فیلم فاخر باشه هر بار حرف داره واسه گفتن. میپرسم دفعه های بعد چی؟ میگه هاان... دفعه ی چهارم میرم سراغ حرف نویسنده؛ از زوایه نگاه اون فیلم رو میبینم. بعد هم حرف کارگردان و حرف گریمور! تهش هم میگه تو اصلأ فهمیدی منظور طراح لباس واسه فلان نقش توی سریال مختارنامه چی بود؟
خلاصه که بدجور قانع شدم!