انعکاس...

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

خوش بینی

میشه رفت کوه و تو مسیر صعود با دیدن افراد، فقط به تیپ و قیافه و شاید نسبتشون باهم فکر کرد و قضاوت کرد و تمام مسیر رو نوچ نوچ کرد، یا میشه با دیدنشون به این فکر کرد که آفرین، چقدر مردم سحر خیزی داریم. به نظرم این موضوع کاملأ ارادیه و برمیگرده به نوع نگاهمون. اینکه خودمون بخوایم خوب ببینیم یا بد.

و چیزی که کاملأ بهش رسیدم اینه که آدم های خوشبین با خوش بینیشون میتونن بعضی از تقدیرات خدا رو عوض کنند.

یه موقعی این داستان رو شنیده بودم؛ یه خانومی همسرش برای کار میره راهِ دور و شبش خواب میبینه که ستون خونه ش ریخته. پا میشه میره در خونه ی پیامبر و خوابش رو تعریف میکنه و تعبیرش رو میخواد. پیامبر میگن نگران نباش شوهرت به سلامت با جیب پُر از پول برمیگرده و خب همین اتفاق هم میفته. بار دوم که شوهرش میره سفر، بازم همون خواب رو میبینه و باز پیامبر همون تعبیر رو براش میکنن و دوباره همون اتفاق میفته. دفعه ی سوم هم به همین شکل خواب میبینه. وقتی میره در خونه ی پیامبر رو میزنه، همسرِ پیامبر میان میپرسن که ماجرا چیه و چیشده؟ اون خانوم خوابش رو تعریف میکنه و همسر پیامبر تعبیر میکنن که شوهرت میمیره. زن با ناراحتی میره پیش پیامبر و میگه من خوابم رو تعریف کردم واسه همسرتون و اینطوری گفتن. پیامبر با تعجب میپرسن که همسرم خوابت رو تعبیر کردن؟ زن میگه بله و همینجا پیامبر میگن، نباید اینطور تعبیر میکرد ولی حالا که تعبیر کرده، اتفاق میفته. و دقیقأ هم همسر اون خانوم میمیره و از اون سفر برنمیگرده!

چندسال پیش وقتی پیش نماز مدرسه واسمون این داستان ها رو تعریف میکرد شاید به نظرم خیلی ساده میومد اما الآن که باز یادآوریشون میکنم، میفهمم در عینِ سادگی خیلی عمیق بودن. و به نظرم همین داستان مصداق خوبیه برای جمله ی قبلش.

  • Berkee 🌿